“مثل نور” داستانی عاشقانه است که در میان واقعیت و خیال میچرخد. واقعیتی که با خیال آمیخته شده و همراه است. اما از طرف دیگر به قدر کافی واقعبینانه هست تا از حقایق تاریخی دور نشود.
مثل نور روایتگر اسماعیل عاشق
مثل نور روایتگر داستان و ماجرای عاشقانهی جوانی اهل شیراز است که با موانع عجیبی برای رسیدن به معشوقش مواجه میشود و البته تمامی این واقع در روزهای پر تنش ایران و زندگی آشفته اسماعیل، جوان عاشق داستان رخ میدهد.
بخشهای از کتاب مثل نور
خانوم بزرگ، عینک را از روی چشمهایش برداشت و کنار ظرف
آش گذاشت و ادامه داد:
فکر کردی همین که دو روزه میری زورخونه و مثلا
حرفت رو به کسی نگی و بری با یه طوطی هم کلام
بشی، داش آکل میشی؟ نه جونم؛ داش آکل تا بهش
میگفتن بالای چشمت ابروئه بهش برنمیخورد. تو که
زورخونهی پولاد میری و به اصطلاح پشت سه نفر رو هم
زمین زدی، باید این چیزا رو بهتر بدونی؛ حاج محمد کاظم
نگفته برات که داش آکل شدن به این راحتیها نیست؟
وقتی اون بازو بند سبز رو به بازت بست، برات نقل این
چیزها رو نکرد؟
اسماعیل سرش را بالا نگرفت، قاشق را توی کاسهی آش تاب داد
و سکوت کرد.
خانوم بزرگ، عینک را دوباره روی چشمهایش گذاشت و گفت:
حالا کی بهت جواب رد داده بیخود داری حرف رو زیر و رو
میکنی؟
“مثل نور” نوشته سمیه سلیمانی شیجانی است که برای اولین بار در سال 1401 با شمارگان 1000 جلد کتاب و تعداد صفحات 528 صفحه توسط شرکت چاپ و نشر بین الملل به چاپ رسید.
نقد و بررسیها0
هنوز بررسیای ثبت نشده است.